اگر کاربرِ قدیمی فارسیزبانِ وب باشید، ادبیات و ماهیت آنلاینتان با تازهواردها فرق دارد. حجم و شکل حضورتان را متوجه نمیشوند. اگر وبلاگنویس قدیمی باشید توی یک لایهی خودمانیتر قرار میگیرید. در بخش قابل توجهی از این گذشته علیرغم تمامِ اختلافنظرها و سلیقهها و علاقهها، اشتراکی غیر قابل انکار دارید. زبانی خودمانیتر، مناسباتی خودمانیتر، ابراز احساساتی خودمانیتر، ابراز تنفری خودمانیتر حتی. یک چیزهایی را خودتان خوب میدانید.
دبیرستانی بودم، روانشناسی بهنام برای سخنرانی مدرسهمان آمده بود که میگفت «به من بگو چهطور خودت را مطرح میکنی تا بگویم چهطور آدمی هستی» گاهی فکر میکنم آیا در روانشناسی وبلاگ هم لحاظ شده؟ (گمانم در بازنگریهای امروز شده ) نمیدانم وبلاگنویسها همه یک جایی ته دلشان آرزوی ناکام نویسندهشدن داشتند، به هوای مشق نویسندگی صفحههایشان را ایجاد کردند، یا فکر میکردند گنجی ناشناختهاند، خواستند خوشان را با وبلاگ در معرض دیدِ عموم قراردهند یا هردو. هر چه که بود، هرچه که هست، وبلاگها و محتوایشان تا قبل از ظهور و فراگیر شدن شبکههای اجتماعی اهمیت ویژهای داشتند. بخش مهمی از زندگی روزانهی ما آنجا ثبت شده. مایی که هیچ جا نیستیم، ( نه ما وبلاگنویس جماعت، ما ، بخش قابل توجهی از جمعیتِ این جغرافیا ) بودنمان - همانطور که هستیم یا دوست داریم به نظر بیاییم - هیچجا ثبت نشده. فیلم مجوز داری که بخشی از روزمرهی ما تصویر کند وجود ندارد، چیزهای خیلی ساده، اینکه معاشرتهامان دقیقن چه ریختیست، ادبیات رایج گفتگوهایمان، چی گوش میدهیم، چی میخوانیم، چی میخوریم، چی میپوشیم حتی! کتابی نیست که از گردنهی ارشاد بگذرد که ما تویش همان ریختی که زندگی میکنیم روایت شویم. اینطور است که وبلاگ اهمیت پیدا میکند. خیلی هم خوباست، این «ثبت» لازم بود، لازم است هنوز ! رسانهای بیممیزی، بیسانسور و بیدریغ. اما از سوی دیگر نه فقط نویسنده، حتی مخاطبِ ذرهبین به دستی که جذب وبلاگی خاص میشود، قابل بررسیاند . آنهم در فضایی که مدیریت جذابیت - و نه جذاب ماندن -از راه دور اینقدر آسان است. میدانید در حالی که ممکن است اینی نباشید مینمایید خیلی زیاد همینی هستید که سعی میکنید بنمایید ؟ ماهیتتان با تلاشتان برای آن تصویر آرمانی معنی پیدا میکند.
کسی که مینویسد با هر سطح و دغدغهای، بخشی از هویتش را مکتوب میکند. بخشی که بیشتر دوست دارد و نمایاندنش را حتی بیشتر. گاهی مینویسید و میخوانند لذت میبرند چون میخواستند همینها را بگویند. گاهی هم مینویسید میخوانند و لذت میبرند چون همین را دوست داشتند بشنوند. قصه از آنجا شروع میشود که به شما میگویند؛ بهبه! بیگ لایک! فکر میکنید این لذت برآمده از بازخورد حقِ شماست. سخاوتمندانه نوشتهاید و مفت و مسلم در معرض دید قرار دادهاید. فکر میکنید فرمان اتومبیل دست شماست، حواستان نیست که تو را خواندهاند، تو را «تو» کردهاند و حالا دارند توی مسیری میبرندت که میخواهند. هر وبلاگنویسی یک دوره پشت سرگذاشته که به ماشینِ تولیدِ محتوای مخاطبپسندش تبدیل شده بود . شهوت مدیریت جذابیت از راه دور سیاهچالهاست، متاسفانه. هوا برت میدارد. چون نه فقط خودت سر خودت معطلی، جماعتی هم سرت معطلاند. زوایای نامکشوف وقتی خودش را نشان داد که وبلاگنویسها شروع به معاشرت با هم کردند. بعد از مدتی گنگها در هم ادغام شدند، عدهای دلگیر بابت بیرون ماندن از دایرهی خودیها، پنبهی حلقهها را زدند. مسابقهی کی معروفتر است، کی خواندنی باقیمانده درگرفت. خودسلبریتیپنداری مجازی/دیجیتال عالمی دارد. هیچ هم درگیر این نمیشوی که حالا مگر سر و ته این قلمرو چهقدر است. یا تهِتهاش این یادداشتهای روزانه، چه داری میگویی چه کردهام و چه تعریف میکنی کجای دنیا ایستادهام، هر چه که باشد، تنها «ثبت» است. ثبت لحظه، ثبتِ شعف، ثبتِ اشتیاق، ثبتِ کشفی غریب، ثبت ِآفرینش، ثبتِ لرزش، ثبتِ لغزش، ثبتِ تغییر، ثبتِ فقدان، ثبتِ گذر... چون زبانِ این ثبت را پیدا کردهاید، ماهیت چیزی که ثبت میکنید، تغییر نمیکند. صرفِ نوشتناش ، حتی چگونه نوشتناش، واقعیت را عوض نمیکند... اما وبلاگ نویساید دیگر ، آن «بیگ لایک»ها گاهی کار خودش را میکند، انگار کن دریچهای ، هرچند محقر، بهسوی جاودانگیای محقرتر گاهی. خودتان را با لبخندی از سر رضایت میخوانید حتی وقتی ناکامی یا دردی را روایت کرداید، همانطور که مخاطبتان محتوا را رها کرده، مسحور انشایتان شده و کامنت میگذارد «چه زیبا!» ، موضوع را گم میکنید، کیفور کلماتتان و ترتیبشان میشوید، «بیگلایک»ها را میشمردید. شما هم مثل مخاطبتان گاهی فراموش میکنید، درد کشیدن ، حتی اگر درخشان روایت شده باشد، دردناک است. حواستان نیست که این گاهی دور زدن واقعیت است که میتواند به گم کردنش بیانجامد حتی. همه چیز از جایی شروع میشود که از ناکامی، حماسه میسازید ، سپس دریافت تمایل به معاشرت با خودتان را به حساب چیزی میگذارید که گاهی مقواییست. از بالای برج عاجتان پائین بیایید. مخاطبتان آئینهی تمامنمای شماست. انکارشان، انکار خودتانست.
آلوچهخانوم
صفحهی ۱۸ / ضمیمهی کرگدن / روزنامهی اعتماد / ۲۴ شهریور ۹۴
پ.ن: این یادداشت که به بهانهی چهاردهسالگی وبلاگنویسی فارسی نوشته شده، چیز تازهای ندارد . جملههایی از آن پیشتر توی همین وبلاگ نوشته شده بود. به خاطر آن قسمت که تاکید میکنم ما بیسانسور در هیچ محصول فرهنگی مجوزداری نیستیم ، خوشحالم که چاپ شد. حالا بعد از دو هفته، گمانم اشکالی نداشته باشد اینجا بگذارمش. ضمیمهی کرگدن سهشنبههای اعتماد خواندنیست و روی وبسایت روزنامه در اینترنت قرار نمیگیرد. سهشنبههای اعتماد را از دست ندهید.