Sunday, November 11, 2018

.

.
قبل از رفتن به مدرسه، مامان زودتر از ما رفته بود، مثل همیشه. بابا بیدار بود، هنوز چراغ اتاق خیاطی خاموش بود اما رادیوی ضبط استریوی بنیتون دکل‌ش روشن بود، قبل از ساعت هفت صبح. قبل از در اومدن از خونه و سوار اتوبوس شدن،خط هفت یا چهارده. زیر پل سید خندان، هر کدوم که بود. من یه ایستگاه بعد پیاده می‌شدم، تقریبن روبروی ناتلی. می‌رفتم هاجر، روبروی آپادانا، تو سهروردی. تو فاصله‌ی بین تقویم تاریخ و اخبار ساعت هفت رادیو پخش‌ش می‌کرد. بیش‌تر بیست ساله دنبالش می‌گردم، چند تا آلبومشو گرفتم حتی، نبود. بعد که اینترنت همه‌گیر شد،گوگل‌ کردم، تمام‌آرشیو مرکز سرود و آهنگای انقلابی رو جوریدم. اسم ترانه رو نمی‌دونستم . یه بار تو فیس‌بوک حرفش شد بهارک فرستاد با صدای یکی دیگه، اون‌جا فهمیدم باید دنبال موعود بگردم، بازم سرچ کردم، موعود با صدای اسفندیار قره‌باغی. پیدا نشد که نشد، هر زمستون یاد ترانه برف‌ش افتادم، دوباره گشتم. یه بار دلم واسه بابا تیکه‌پاره بود. بازگشت/ویگن رو گوش کردم. یاد اون روزای آخر فروش مجاز کاست افتادم که هی با کاست ویگن می‌اومد اسم ترانه رو نمی‌دونست هی ویگن می‌خرید. پیدا شد آخر... یاد گشتن خودم افتادم،گشتم بازم نبود. اگه بود هم، بابا نبود براش بفرستم.
هفته‌ی پیش خونه‌ی سلماز یادم نیست حرف چی شد به دوست این‌کاره گفتم اینو می‌خوام . گفتم خیلی می‌گردم نیست، گفتم فقط دوجمله‌اش یادمه. یک‌هو سلماز رو‌گوشی‌اش پخشش کرد. مات موندم . نمی‌دونم از رو کدوم بات تلگرام‌ جوریده بود. دستپاچه برای امید فرستادم‌ش . گفت " بعضی آدمها جای اشتباهی به دنیا میان یا شاید وقت اشتباهی " ... راست می‌گفت بعد گفت شعرش باید مال میرشکاک باشه.
از اون چاهارشنبه شب باهامه روی لوپ، به‌ش که گوش می‌دم‌ فکر می‌کنم چیزی که روایت می‌کنه مثل من و قصه‌ی گشتن دنبال خودشه.  امروز توی آینه‌ی بغل ماشین خطی نگاه کردم. داشتم گوش می‌دادم‌ش.  مثل همون وقتا موهای فرمو سفت با کش بسته بودم، با رد سی‌سالی که گذشته روی صورت‌م. خیلی گذشته، خیلی اتفاقا افتاده، یک چیزی اما، توی من مثل همون وقتاست اینو باهاش تو این چند روز فهمیدم. جرئت باور کردن‌شو ندارم. ولی هست.
.
.
.

گذاشتم‌ش رو ساند کلاود اگه کسی مثل من دنبال‌ش می‌گشت، پیداش کنه. جای بابا رو هم خالی کنه.
موعود/اسفندیار قره‌باغی

No comments:

Post a Comment