به پ میگویم غیر منصفانهترین بخش بودن این است که همه چیز خیلی کوتاهاست، از آن بدتر این است که وقتی از این واقعیت بدیهی بیخبریم و خیال میکنیم دنیا توی مشتمان است و تا قیام قیامت وقت داریم درستشان کنیم، این قدر معصوم و ساده که حتی به ارزشهای چیزهایی که دیگر اساسشان را قبولنداریم، پایبندیم، صادقانهاش این میشود که در نفهمترین مقطع زندگی، داریم مهمترین تصمیمهای زندگیمان را میگیریم. تصمیمهایی که دنیا تا قران آخر بهایش از ما پس میگیرد! از آن غیر منصفانهتر این است که فقط بهای تصمیمهای خودمان را نمیدهیم, تاوان خرابکاریهای والدینمان و شتابزدگی بچههایمان را هم میدهیم ( توی دلم از خودم میپرسم چرا این همه نسبت به والدین بیرحم و نسبت به بچههایمان رئوفیم؟) بعد ما، همین من نوعی، فکر میکردم اگر در زندگی این بچه تاوان من یکی را ندهد خودم باشم و تاوان خودم و والدینم ، کلی پیش افتادهام و او را جلو انداختهام. فکر میکردم جلوی این یک مصیبت را میشود گرفت. طفلک اما همین الان، یعنی از ده سالگی تا الان و احتمالا تا ابد، گرههایی را باز میکند و باید باز کند که من هم یکی از نخهایش را کشیدهام. کاش کور نشده باشد. گرهها را میگویم.
زندگی خیلی سخت، بخیل و بیظرافت است. خیلی!