«گریه کن,
ای ابر پیر
لالهها
مردن تو کویر
خستهام
از این شبا
کی میاد
فرداااااا »
وسط اخبار این دو روز، یکهو از هزارتوی خاطرههای خیلی خیلی خیلی دور اومد بالا. بعد از ظهر تابستان ۱۲ سالگی، قاطی صفحههای سیوسه دور. چهقدر دوستش داشتم. ترانهاش سادگی قشنگی داشت. بعدترها فهمیدم تلخی صریحش رو دوست دارم، دوره به دوره میشد/ میشه بهش مراجعه و زمزمهاش کرد.
«ستاره کوره
شب مثل گوره
شهر سپیده
از اینجا دوره»
انگار برای تلخی بیپایان این روزهای ما نوشته شده.
* پ.ن: شب / اردلان سرفراز/ ابی/ سال ۱۳۵۲
** پ.ن: دلم خواست میتونستم بالاسر خود ۱۲ سالهام باشم، نذارم گوش بده جغد شب میخونه «خوبی میمیره، اما زشتی میمونه». خیلی زود بود برای اون سن. برای اولین بار، عمیقن دلم خواست میشد خود ۱۲ سالهمو بغل کنم، براش مادری کنم.