Monday, July 19, 2021

.

 یک سکانس از  در کوچه‌های عشق اهالی آبادان را  در روزهای اول جنگ نشان می‌دهد، تشنه و خسته، وقت گریز از آبادان _آدم دل‌ش نمی‌آید بگوید فرار، انگار آویزان کلمات می‌شوی بلکه ناگزیری «گریز» تلخی «فرار» را بگیرد_ صحنه یک بدویت غریبی توی خودش دارد و شبیه هیچ‌کدام از تصاویر مشابه در فیلم‌های درباره‌ی  جنگ نیست. می‌بینی آدم تشنه و آواره و مورد هجوم قرار گرفته، در گرمای آخر تابستان/روزهای اول پائیز جنوب، شوخی ندارد. کسی در آن سکانس قطره‌ای آب به کسی تعارف نمی‌کند و این از  آن چیزهائی‌ست که هیچ‌وقت جای دیگری نشان‌مان نداده‌اند. تکان‌دهنده‌ است و غم‌انگیز، وقتی که یادت می‌آید این تجربه‌ی زیسته‌ی بخشی از مردم این جغرافیاست.

حالا چهل  سال از آن روزها گذشته،  همسایه‌ی مهاجم پشت دروازه نیست، اما تیر هست، تفنگ هست، ویرانی هست، تشنگی هست، کرونا هم هست. سیاهی اطراف ما از رنگ گذشته، حالا دیگر غلظت و وزن دارد. این سیاهی، نوچ است.  






پ.ن: خسرو سینایی، کارگردان « در کوچه‌های عشق » را هم تابستان گذشته، کرونا از ما گرفت. 

No comments:

Post a Comment