Sunday, January 02, 2022

.

خاله‌ی وسطی ویدیو داشت، سال ۶۷ یا ۶۸ شمسی، یک کاست بتاماکس شوی خارجی بود که بعدتر نسخه‌ی  وی‌اچ‌اس آن، وقتی با فاصله ویدیودار شدیم، سر از خانه‌ی همه‌ی ما درآورد. آن لالوها بین میوزیک ویدیوهای مدانا، کیم وایلد، سابرینا، سندرا ، جنیفر راش و ... یک اجرای صحنه‌ای بود از پل مک‌کارتنی و دایر استریتس، when I saw here standing there را می‌خواندند. بابا صاف نشست پیشانی‌اش چین خورد پرسید؛  بیتلز؟ واقعن؟
هزاران سال گذشته بود از آن جوانک که مادر اولترا مذهبی‌‌اش شوهر  سخت خسیس‌ش را مجبور کرده بود برای  پسر یک‌دانه‌شان درامز بخرد و آن صفحه‌های سی‌و‌سه دور گرامافون. بابا یک چیز‌های بیرون می‌ریخت که از نو کشف‌ش می‌کردیم. نه آن مردی بود که مامان آن وقت‌ها عاشق‌ش بود، نه آن کارمند منفصل دائمی از خدمات دولتی با حکم کمیته‌ی بازسازی دانشگاه صنعتی شریف، نه آن  مردی که  سه سال و هفت ماه پشت شیشه‌ی کابین ملاقات اوین می‌دیدیم‌ش یک هفته درمیان ، نه بابای من؛ همانی که منعطف و مهربان بود، ویگن و تام جونز گوش‌ می‌کرد،  عاشق فوتبال هلند ۷۰ و ۷۴ بود. نه داماد دسته‌گل آن سال‌های خانواده‌ی مادری. نه آن مرد بالابلند و خوش‌پوش که ساعت سیکو به مچ دست‌ش می‌بست شکم‌ش را تخت نگه می‌داشت.  نه آن موجود سنگین رنگین که گل‌های رنگارنگ گوش می‌کرد. این یک ور نامکشوف بابا بود که یک عالمه چیز دیگر را توضیح می‌داد. اینکه چرا موهایش توی عکس‌های جوانی شریرانه بی‌قاعده بود. آن پیراهن‌های جوانانه‌ی طرح‌دار،  این‌که چرا انگلیسی‌اش از میانگین روزگارش به‌تر بود. 
یک چیزی را همان موقع برای سه تا خواهر ودیعه گذاشت. درک این لذت بی‌منت. گمانم من هم به باربد دادم‌ش. وقتی همین تابستان گذشته آلبوم ابی‌رود را جوید، توی دل‌م گفتم می‌بینی عنایت؟ امتداد پیدا کردی.
حالا این روزها ثانیه به ثانیه‌ی مستند ‌The Beatles, Get Back پیتر جکسون را می‌بلعم. چه دم دست شده تماشای همه‌ی آن‌ پشت صحنه‌ها و تمرین‌ها و لیریکس کامل کردن‌ها. همه‌ی آن چیزهای نادیده  که دست‌نیافتنی بود و بابا ندید و تخیل کرد. برایم شبیه آن سکانسی‌ست که تام هنکس فندک را روشن کرد، دور از هیاهو‌ی ‌آن مهمانی تمام‌شده‌ی فیلم Cast Away.

  

No comments:

Post a Comment