تصویر تقطیع شدهای که از نگاه دوربینهای ساختمان وزرا نشون ملت دادن که « ببینید طوری نشد، کسی کاری نکرد » هنوز همه چیز رو نشونمون ندادن، اما همون چند فریم بیصدا، ما رو سوزوند و تحقیر سالیان رو زنده کرد. اون زبان بدن، زنی که صداشو نمیشنویم اما میبینیم چهطوری لبهی شال و مانتو رو بلند میکنه، لازم نبود تصویر صدا داشته باشه. همینی که شما فکر میکنید «چیزی نیست» رو ما تمام دههی شصت در مدارس زندگی کردیم، تحقیر روزمره بابت حجاب در مدرسهی تکجنسیتی با کادر کاملن زنانه. اون لحن طلبکار، وحشی و ویرانگر برای اینکه ما حتی توی مقنعه چونهدار و مانتوهای زشت شبیه تصویر دلخواه شما نمیشدیم، چون ما شبیه خودمون بودیم نمیتونستین از ما چیزی رو که ازش متنفریم بسازین، همونقدر که ما نمیفهمیدیم کجای پوشش ما به زعم شما مشکل داره شما هم نمیفهمیدین مشکل چیه؟ پس چرا نمیشه؟ اما صدای شما بلند بود و خطکش دستتون بود و ما توی دلمون میمردیم.
ما از خیلی وقت پیش از شما متنفریم، به دلایل متعدد از شما متنفریم، نفرتی که سال به سال بیشتر شد. با رفتار متقابل شما از شکلی به شکل دیگه دراومد، عمر و جوانی ما رو بلعید، ولی ما اینقدر خوب بودیم که دیدیم شما که نمیفهمید، ما به خودمون رحم کنیم، اینطور با «بیزاری» زندگی نکنیم، نفرت رو پس بزنیم، جور دیگهای نگاه کنیم. کمک کنیم، فرصت بدیم، به زبان آدمیزاد با هم حرف بزنیم.
اونقدر بدقلقلی کردین و زدین زیر میز که حالا سرتا پا خشمایم و نفرت. این تنها چیزیه که توی دلامون مونده. «امید»مون که همه بیحاصلی بود، حالا از «نفرت» مثل یک شعله مقدس، توی دلامون محافظت میکنیم.
هشتگمهساامینی
هشتگژیناامینی