* اگر سریال تد لاسو را ندیدهاید، این نوشته برایتان بیمعنی است.
** اگر میخواهید تد لاسو را ببینید، این نوشته را نخوانید.
.
.
.
بیشتر از یک هفتهست که تد لاسو تمام شده. برای من اینطور است که انگار رفیق خیلی عزیزی، چارهای جز رفتن نداشت و فرودگاه بلعیدش. من فوتبال دوست دارم و مدتیست بیشتر از قبل دوستش دارم چون این اواخر، وقتی که باید، با من خیلی سخاوتمند بوده و بهش مدیونم. در دو سال گذشته وقتی که مطمئن بودم دیگر از عمق دل شادی، شادی بیمنت، را تجربه نخواهم کرد فوتبال غرق شعفم کرده. بعد از مرگهای پرتعداد تابستان سویهی دلتای کرونا، قهرمانی ایتالیا، انتهای پائیز پر ماجرای چهارصد و یک، قهرمانی مسی و حالا ریچموند! واقعن ریچموند، تیمی که وجود خارجی ندارد اما من امسال هفتهای که الکلاسیکو برگزار میشد از استرس بازی رفت ریچموند و وستهم توی یک سریال نمیتوانستم سر کار حواسم را جمع کنم. به همین سادگی، مثل بچهای که باور میکند اسپایدرمن وجود دارد، من! زنی میانسال، طوری درگیر ریچموند و حواشی شدم که برای خودم هم غافلگیرکننده بود.
از همان اول ماجرا که تد شکستخورده و ربکای سرتا پا خشم و انتقام کنار هم قرار میگیرند تو میدانی قرار است یکی کاری کند کارستان، آن یکی هم از خشم و انتقام گذر کند به آرامش برسد، اما اصلن حدس نمیزدی اینقدر شیرین و دلپذیر اتفاق بیفتد. حتی اگر یک جاهایی به چیزی مثل کارتون فوتبالیستها تنه زده باشد، توی بیننده انگار روی یکی از نیمکتهای رختکن ریچموند نشستهای و ذره ذره با تیمی که آدمها دارند با هم، چیزی میسازند یکی میشوی. در مهمانی اپیزود شب سال نوی میانهی سیزن دو که خیلی شبیه شب سال نوی لاو اکچولی عزیز است انگار من هم ظرف میرزا قاسمیام را گرفته بودم دستم و رفتم سر آن میز نشستم و سر آخر برگشتن نیت، جمع شدن همه چیز و برد از وستهم در بازی پایانی آنقدر فرحبخش بود که تو دیگر له شدن روپرت به چشمت نمیآید فکر میکنی معلوم بود نه تیم ساخته و نه رابطه. شکستاش جلوی باقی قضایا اهمیتی ندارد. خلاصی تد از آن پنیکها مهم است و جرئتش برای برگشتن به زندگی بچهاش با چیدمان جدید. این که حالا ریچموند خانهی ربکاست اهمیت دارد. اینکه روی کنت میرود روی صندلی اتاق مشاوره مینشیند مهم است و اینکه نیت برگشت توی رخت لباس قبلی اما خوشحال است و تنها نیست، بوسهی قهرمانی کالین روی لب پارتنر همجنساش در ملاعام. آن همه محبت و احترام بین تد و ربکا در سکانس فرودگاه ... همهاش آنقدر درخشان است که قلب توی بیننده گرم میشود در حالی که میدانی این فقط یک سریال است.
نمیدانم چرا ما در سریال هم عزیزانمان سوار هواپیما میشوند و میروند.
پ.ن : در هفتهای که ساکسشن/وراثت هم، با آن همه ابهت و جبروت تمام شد شاید نوشتن از تد لاسو بیمناسبت باشد. ساکسشن آنقدر بینقص و احترام برانگیز بود که گفتن ندارد.