شد سی سال، در حالی که ربطی به آن موجود سیسال پیش ندارم، در عمق جانم همانم. همانقدر مشنگ، همانقدر ساده، حتی بعد از حادثهی برج و کبوتر. شکوفههای روی تن درختان درکه نوروز آن سال به چشمم، مثل آذین درخت کریسمس غریب و نامربوطاند حتی اگر درد آن جوشش را در آوندهایم مثل آن دختان به شکوفه نشسته یادم ماندهباشد.