|
Saturday, January 04, 2003
مايه افتخار نيست ولی من به شدت تنبل شدم . نه که نبودم ولی ديگه خيلی افتضاحه و گاهی اوقات مايه خجالت , خونه ما توی يه شهرکی خارج از شهره و چند کيلومتری از تهران دوريم . فکر می کنم يه ده روزی باشه که رنگ شهر رو نديدم که هيچی تا سر جاده ای که به سمت شهر می ره هم نرفتم !! اصلا ساعت خواب و بيداريمون به کل تغيير کرده . آقای همخونه حساب کردند ما به وقت هيچ مکان مسکونی ای در دنيا نمی خوابيم بلکه ساعت خوابمون با وقت خواب کوسه های اقيانوس آرام هماهنگ شده و وقتی مردم دارن از سرکار بر می گردن از خواب بيدار می شيم ... وقتی که بيدار می شيم فقط می شه عصرونه خورد ... ! بايد در اسرع وقت يه کاريش کرد...
***
ما اين امکانات رو نخواستيم . اگه اشکالی نداشته باشه بيخيال کامنت می شيم . اون آمار قبلی احساس ارتباط بيشتری با کسانی که اين صفحه رو کليک می کنن به من می داد , تا کامنت . حالا که نمی شه که هر دوتاشون رو باهم داشته باشم .( يعنی تا حالا نشده !!) با اجازه حاضرين محترم کامنت رو برمی دارم . عوضش يه جمله اين بالا می ذارم جای همون جمله توضيحی توی ريخت و قيافه قبليمون ! اين دفعه هم سعی می کنم خودم اينکارها رو بکنم که همخونه اون ريختی منو ضايع نکنه ! يادشون رفته که خودشون هم اينجا مطلب می نويسند.... اصولا حالا که نيستند بذارين بگم که مدلشون اين مدليه . مجله هايي رو که من می خرم , اگه تا واو آخر نخونن به دست من نمی رسه ولی هر بار که مجله دستم می بينند می گن : باز از اين مزخرفات خريدی ؟ ( اين جمله رو در حالی مي گن که دارن مطبوعه مورد نظر رو بزور از من می گيرن که تا واو آخر بخونن ! )
|
|