|
Wednesday, May 07, 2003
رازداری ما (!!!!!!!) به اين صفحه محدود نموند . آقای همخونه به هر کی که دستش می رسه داره می گه ! فکر می کنم اين ويژگی مسريه و از همنشينی با تيره و طايفه ما بهشون سرايت کرده ! اگه نمی دونيد بدونين که کتاب مخزن الاسرار با الهام از شخصيت مادر بزرگ من نوشته شده !!!! می تونست در کمتر از نيم ساعت تمام رشت رو از رازها و چيزهايی که قرار بود بين خودش و درد دل کننده محترم بمونه خبر دار کنه ! ... تا آخرين لحظه هم شيفتگانش بهش اعتماد و اعتقاد عجيبی داشتند . باور کنيد راست می گم ! حالا بعدا سر فرصت ازشون براتون بيشتر می گم ! ...
از آقای همخونه می گفتم , انصافا هيجاناتشون از دفعه پيش به مراتب کنترل شده تره ! يعنی جفتمون اين طوری شديم ! احساسات آدم تغييری نمی کنه ها ! تمام اون حس های خوب که من توی بارداری نافرجام قبلی ام نوشته بودم وجود دارند ! ( اينو بگم که خيلی خوشحالم اون حس های اوليه رو قبلا تعريف کردم وگرنه ممکن بود يه گوشه هايی شون رو گم کنم . ) چه طوری براتون بگم ؟ ... اون موقع شايد بيشتر احساس مسئوليت و در عين حال نگرانی غريبی اذيتم می کرد, علی رغم تمام اشتياقم فکر می کردم اصلا اين کاردرستيه يا نه ؟ حالا به اين اطمينان رسيدم ! ... ما سه نفر حتی از همين حالا کنار هم حسابی خوش می گذرونيم !... اين ما سه نفر همون ما سه نفری هستيم که از 5 ماه پيش دور هم جمع شديم ! نی نی ما ... نی نی مون بوده ... تو تمام اين مدت فاصله بين دوتا بارداری هم نی نی مون مونده ! همه چيزش دست نخورده مونده ! ... و تمام باور ما بهش ! فقط می دونم که بايد بيشتر مواظبش باشم ! تا خيالش راحت باشه ! شايد اون وقت راحتتر بتونه برای اينکه نی نی ما بمونه تصميم بگيره !
***
من عين یه ماده گوريل حامله آفريقايی تغذیه می کنم ... بيشترين چيزهايی که تمايل به خوردنشون دارم شير و ميوه های مناطق حاره است!! ... عين خرس هم می خوابم بين روزی 16 تا 18 ساعت ! ... حساب کردم نی نی بايد یه چيزی بين توله خرس و بچه گوريل باشه !!
|
|