|
Friday, October 17, 2003
ديگه با اطمينان می تونم بگم که سحر خيز شديم . مايي که به وقت کوسه های اقيانوس آرام می خوابيديم و وقتی مردم از سر کار برمی گشتند بيدار می شديم . اونقدر داريم منظم می شيم که خودمون هم باورمون نمی شه. البته هنوز توی اين ساختمون چراغ خونه ما آخرين چراغيه که خاموش می شه ها ! اينها عين مرغ می مونن . من نمی دونم چطوری می تونن 9 شب بخوابن .
صبحها که بيدار می شم ديگه تلاش نمی کنم تا دوباره خوابم ببره . البته اين کاملا عمديه . علی رغم اينکه همه می گن از اين آخرين فرصتها استفاده کن و خوب بخواب . فکر می کنم الان فرصت خوبيه که بدون حضور نی نی ساعتهای طولانی خوابم رو کم کنم و يه کمی فعاليتم رو بيشتر کنم تا اون موقع سختم نباشه . از نتيجه هم راضی ام . خونه داری ام هم کلی متحول شده . من هر روز گردگيری می کنم!!!!!!!!!!!! باورتون می شه ؟! به ندرت پيش می اومد اينکارو بکنم , شايد سالی 5 بار ! توی ظرفشويی هميشه خاليه و خبری از ظرف نشسته نيست . و يک آرزوی ابدی داره به واقعيت می پيونده . سبد رخت چرک واقعا داره خالی می شه . فقط چند تا تيکه مونده که ديگه نمی شه انداختشون تو ماشين و بايد حوصله کنم بادست يه کاری اش بکنم . چند تا تيکه هم که نه چند تا روسری و دو تالباس که بدجور رنگ می دن . به هر حال فکر می کنم زمان کافی برای تمرين نگه داشتن خونه به صورتی قابل سکونت و بدون خطر ميکروبی و غيره برای نی نی داريم تا اون موقع همه چيز از دستمون خارج نشه .
خونه داری منو که يادتونه ؟ حتی سوسکها فهميده بودند زندگی تو اين خونه برای سلامتی شون خطرناکه . به هرحال احساس می کنم اين روش جواب می ده .
يه ليست بلند بالا از کارهايی که بايد به مرور تا قبل از اومدن نی نی انجام بدم تهيه کردم . هر روز هم يه ليست از کارهايی می شه توی يه روز انجام داد می نويسم و مچسبونم به در يخچال . که يه جورايی تبديل شده به بيلبورد خونمون . نمی دونم کی اين ليست ها تموم می شه . تازه هنوز هيچ کاری برای شخص نی نی و اتاقش انجام نداديم . مامانم آخر از خونسردی من سکته می کنه . هر روز با لحن پر اضطرابی باهام چک می کنه که مطمئنی می رسيم و من بهش اطمينان می دم که می رسيم . کاری نيست که !
|
|