پنج سال گذشت . یعنی اینکه پسرک ما امروز 5 ساله شد. می دانید باور کردنش دیگر سخت نیست . مثل معجزه می ماند . اما باور کردنی است . بزرگ شده . برای خودش مردی شده. یک عالمه ویژگی شخصی دارد . نظر دارد . ایده دارد . سوئیت هارت دارد. یک عالمه آرزو دارد . کنارش هستیم . کنارت هستیم پسرک 5 ساله دلبر !
نمی دانم تا کی می شود اخبار مربوط به او را در این وبلاگ انعکاس داد . شاید باید یاد بگیریم حریم شخصی او مال خودش است و اگر بخواهد باید خصوصی بماند - جدا نمی دانم این همه مادر وبلاگ های مادر/بچه ای شان را تا کی و چطور میخواهند ادامه بدهند! - . دیگر یک بچه ی کوچولو نیست که تصاویرش را بدون اجازه اش به اشتراک بگذاریم . فکر میکنم درست نباشد باید در این مورد با اقای همخانه صحبت کنم . به هر حال این یک جشن تولد کوچک 5 سالگی است مجموعه تصاویری از یک روزی ابری/ بارانی/ برفی/ آفتابی یعنی 20 آذر 82 تا همین اواخر ...
* پی نوشت : گفته بودم اولین طپش های قلب عاشقش را چند وقتی می شود با ما در میان گذاشته. خیلی وقت است که مادر این دختر خانوم دلبر لطف کردند اجازه دادند این عکسها رو اینجا بذارم. نمی دانم چرا تا امروز طولش دادم. و الان که جمله های بالا رو نوشتم نمی دونم اصلا گذاشتنشون کار درستیه یا نه . به هر حال اگر بچه های ما رو با هم یا جدا جدا می بینید لطفا در این مورد باهاشون شوخی نکنید .