Thursday, August 16, 2018

.

برایش تعریف می‌کنم تقصیر فیلم‌های غیر ژاپنی/سامورایی عصر جمعه و چهارشنبه شب‌ها بود . پرسوناژهای رنگ‌ پریده با صورت‌های استخوانی، موهای لَخت قشنگ و آشفته، یقه‌ی نقش مقابل را چنگ می‌زدند با صدای خسرو خسروشاهی یا محمد عبادی دل‌ت را ریش می‌کردند که " من نمی‌خوام‌ بمیرم" 

انگار رسالتی نانوشته را می‌سپردند به ببینده‌ی مشتاق و مهجور که مهر غریب و بی‌شکلی را دل حزین بافته بود بر قماش جان‌ش... کمدی احمقانه‌ای‌ست که واقعیت جدی در جریان بود . قبای گشاد را همان وقت دادیم برایمان بدوزند. نمی‌دانستیم به تن‌مان زار می‌زد. آن خستگی را بلد نبودیم، خستگی به دنبال آن شهوت مراقبت.

No comments:

Post a Comment