Monday, April 11, 2022

.

«تنهایی» که شروع کرد به پیش‌روی، مقاومت کردم، سعی کردم نپذیرم‌ش، دست و پا زدم انکارش کنم، نشد. بعدتر همه چیز طوری دست به دست هم داد «تنهایی‌» فتح‌م کرد که هیچ، از من گذر کرد، برای خودش سر و شکل پیدا کرد. ماهیتی شد جدای از من، که با من و کنارم است. من و تنهایی‌ام مدتی‌ست با هم زندگی‌ می‌کنیم. وقتی قرارست کاری کنم یا مثلن دیدن کسی بروم باید باهاش چک کنم، آمادگی‌اش دارد یا نه. گاهی ندارد، گاهی حتی مضطرب می‌شود. سعی می‌کنم حالی‌ش کنم رئیس کدام‌مان هستیم. دوتا در میان ناموفقم. 
مامان که گاهی پای تلفن می‌گوید «مار تی تنها جان ره بیمیره» می‌فهمم می‌داند. پیش او نتوانستم  قایم‌‌ش کنم، حنایم رنگ ندارد.


1 comment:

  1. Anonymous2:12 AM

    مامان های گیلک و مهربون

    ReplyDelete