آلوچه خانوم

 






Thursday, August 22, 2019

.
پای بلندگو گفتند  دوش بگیرید بیایید توی آب برای ورزش در آب. منظورشان رقص است. معمولا از زومبا شروع می‌شود به لزگی ختم می‌‌شود. یک عده توی تخت‌هایشان جابه‌جا می‌شوند تا همان‌طور که تند تند آب را روی تن‌شان اسپری می‌کنند، روبه‌رو را بهتر ببینند. چند نفری می‌روند توی آب. مربی لبه استخر شروع می‌کند،  زن‌های آن پایین، توی قسمت کم عمق استخر بالا پایین می‌پرند و با سرخوشی جیغ می‌کشند. دختر تخت کناری  دوست‌ش را متقاعد می‌کند که بپیوندند. دوست‌ش می‌گوید حوصله‌ی شستن روغن روی تن‌ش را ندارد. 

یک دفعه  زنی با بیکینی نقش پرچم امریکا  بی مقدمه کنار مربی می‌ایستد، و کندتر از ریتم، سرخوش و فارغ از دنیا می‌رقصد. یک عده تشویقش می‌کنند چند نفری دست می‌گیرند که «های» است. گمانم راست می‌گویند.  مربی آشتی‌جویانه رو به او بدون کلام انگار دعوتش می‌کند ریتم‌شان را به هم نزدیک کنند که  نفر سوم خودش را به لبه‌ی استخر / استج‌ فرضی،  می‌رساند. میانسال است، خیلی باریک است گوش‌هایش از توی کلاه شنا بیرون زده. موهایش باید خیلی کوتاه باشد، صورتش استخوانی‌ست با ابروهای پر و تیره.  رقص‌ش شامل جست و خیزی  تر و فرز و خارج از ریتم آهنگی‌ست که پخش می‌شود، اما کلیتش یک ضرباهنگی برای خودش دارد. بپر بپرش را می‌گذاری کنار باریکی‌اش با گوش‌های بیرون زده از کلاه شنا، انگار همین الان دودسکادن‌گویان از فیلم کوروساوا بیرون آمده باشد. زن‌ها می‌خندند و تشویق‌ش می‌کنند. ذوق می‌کند، حالا رویش باز شده  درخواست موزیک تندتر دارد، زن‌ها بیش‌تر می‌خندند، نمی‌دانم تمسخر توی تشویق‌ها را می‌گیرد یا نه.  مربی وا می‌دهد، این دوتا کنار هم ریتم‌شان هیچ‌جوره هم‌فاز‌ نمی‌شود. زن‌های توی آب را از بیرون نگاه می‌کنی فرقی بین ورجه وورجه‌هایشان وقت زومبا و لزگی نمی‌بینی و حالا با ترکیب بی‌ربط لبه‌ی استخر آن‌قدر همه چیز در هم است که جرئت می‌کنم کلاهم را می‌کشم سرم می‌روم توی آب، شروع می‌کنم به بالا پایین پریدن.

 AnnA | 12:22 AM 








Thursday, August 08, 2019

من خودم را یادم می‌آید توی حیاط مهد کودک دانشگاه صنعتی آریامهر ( شریف امروز) پای آن درخت‌های خرمالو، با خودم زمزمه می‌کردم :
اگه تو بیای تو شهر عشق
منو هر چی گل تو باغچه‌هاست
به هوای تو پر می‌گیریم*

اولین تصویر من از خود مستقل انتخابگر و دیوانه‌ام

*متاسفانه گویا؛  تلویزیون به وسعت خاطرات سایه روشن من ، متولد ۵۲ شمسی؛ شبکه صفر، رنگانگ، تلخ و شیرین و کارتون اسپید باگی فیلتر ندارد، مجری برنامه کودک هم احترام برومند بود راستی. تقصیر من نیست شهره صولتی آن روزها، تمام مختصات دختر مشرقی را حفظ کرده بود.
پ.ن۱: مرگ بر حافظه درازمدت واضح و روشن.
پ‌ن۲: پر حرفی دوره‌ای و فصلی‌ام به زودی دردسر خواهد شد، می‌دانم! تحمل کنید.

 AnnA | 4:56 PM 







.
وقت‌هایی که بی‌خوابی به سرم می‌زند یا بی‌حوصله‌ام برای دنبال کردن خواندنی، یا توی ترافیک کلافه‌ام، ویدیوهای یک‌دقیقه‌ای فرندز را نگاه می‌کنم. یا گلدن بازرهای گات تلنت سال‌های پیش را. قبل‌تر  پادکست جلسه‌های تراپی استر پرل را گوش می‌کردم خودم را هم گول می‌زدم برای زبان‌م خوب است موضوع‌شان هم جالب است. پر از عناصر داستانی‌ست.  اما برای ترافیک سر صبح اصلن انتخاب خوبی نبود، بعد دیدم «این چه کاریه خب؟» شروع کردم به دیدن چیزهایی که گفتم یا ویدیوهای کوتاه  آشپزی، یا این‌هایی که به‌تو یک ترفندهایی یاد می‌دهند لکه‌ها را چه‌طور پاک کنی اگر پاک نشد با لباس بی‌مصرف چه‌کنی، روی کیک را چه‌طور تزئین کنی، با پیراهن دور انداختنی‌ات چطور لباس بچه درست کنی و ... از این کارهایی که هیچ‌گاه امتحان‌شان نخواهی کرد.  توی زندگی من کاربرد ندارند اما، اصلن کیک درست نمی‌کنم که بخواهم تزئین‌ش کنم، و یکی دو سالی‌ست لباس‌های باربد که به تن‌‌ش کوچک می‌شوند ممکن است به کار من ببایند. اما ویدیوها را نگاه می‌کنم چندتایی‌شان را بوک مارک هم کرده‌ام. هان یادم آمد،  پریروز از روی یکی از همین‌ها با بنفشه‌های آفریقایی‌‌ام یک کار ترسناکی کردم که توی ویدیو به‌ش می‌گفتند «جوان‌سازی».  من و باربد اسم این ویدیوها را گذاشته‌ایم مرواریدحکمت. قبل‌ترها که سرش خلوت‌تر بود می‌آمد توی تختم می‌پرسید «مروارید حکمت می‌بینی؟ چند دقیقه آشپزی ببینیم کله‌ام استراحت کند، بروم پی کارم» غر می‌زدم که همه‌ش پنیر و پاپریکا و پودر سوخاری‌ست . این سه قلم را ازشان بگیری احتمالن از گرسنگی هلاک می‌شوند. باربد مخالف است. جر و بحث می‌کنیم چرا هوس‌انگیزی غدا را در کش آمدن پنیر و چاقو زدن روی زرده‌ی شل تخم‌مرغ خلاصه کرده‌اند. چه‌طور ممکن است اشتهای کسی با تماشای منظره‌ی زرده‌ی نیمه خام و ولو شده روی برش‌های  آووکادو تحریک شود؟ من حتی دلم نمی‌آید اووکادوی نازنین را حرام امتحان کردن‌ش کنم. به این‌جا که می‌رسد برای این‌که تفاوت ذائقه را یادم بیاورد می‌گوید، آناجان شیرین روده، ( اگر نمی‌دانید چیست سرچ کنید آلوچه خانوم + شیرین روده )  طبعن تسلیم می‌شوم.

   چند وقتی‌ست کنار این مزخرفات اکانت یک برند محصولات ویژه‌ی موهای فر را هم  در اینستاگرام دنبال می‌کنم، در واقع از وقتی موهایم را کوتاه نکرده‌ام (هنوز عادت ندارم بگویم بلند کرده‌ام )، برای این‌که یادم بماند من در دنیا تنها نیستم  و  ما طفلکی‌ها بی‌شماریم. البته طبق آن تصاویر، ما (دارندگان موی با مقطع بیضوی) طفلکی نیستیم که هیچ،  به مدد محصول آن‌ها می‌توانیم خیلی هم خوش‌بخت و حتی حسادت‌برانگیز  باشیم، اما دقیقن لحظه‌ای که با اسکرول کردن و ورق زدن تصاویر به  این روشن بینی می‌رسی، اسم برند روی سرت آوار می‌شود controlled chaos،  واقعیت بی‌رحمانه‌ای‌ست، مثل سیلی بی‌خبر خسرو شکیبایی به بی‌تا فرهی. 

از آن بدتر این است که این محصول/ ابزار کنترل، توی این مملکت پیدا نمی‌شود که دست کم یک‌بار امتحان کنی ببینی واقعا راست می‌گویند؟ اگر راست باشد شاید شبیه معجزه‌است، حتی ممکن‌است زرد‌ه‌ی شل تخم‌مرغ روی آووکادو هم چیز بدی نباشد.

 AnnA | 10:32 AM 








Tuesday, August 06, 2019

.
صدای اره برقی قطع شد و بین همهمه‌ی چند مرد افتاد، چنار پای پنجره آشپزخانه بود. بالاخره آمدند انداختندش، هم خودش را هم آن دوتای دیگر را ، می‌گفتند چند باری آمده بودند، گویا ماشینی پای درخت‌ها پارک شده بود زنگ‌خانه‌های مجاور را زدند صاحب‌ش را پیدا نکردند و برای جلوگیری از خسارت احتمالی رفتند اما همه‌ش نگران بودند مبادا مصیبت درست کند، می‌گفتند به بادی بند بود دیگر، این‌ها ظهر  که می‌رفتم سرکار گفتند. می‌خواستم بدانم بالاخره چه‌شان شده بود که دیگر سبز نشدند، برگ ندادند تغییر فصل‌ها را ندید گرفتند، انگار نه انگار !
بالاخره امروز همه چیز جفت وجور شد.  صاحب ماشین پای درخت‌ها بود، اره آماد بود، من هم که این روزها گاهی از صبح سر کارم، خانه بودم. باربد هم بود حتی، رفتم پای پنجره افتادن‌ش را نگاه‌ش کردم انگار پای گوری ایستاده باشی به احترام ... یا حتی از سر شرمندگی، بابت حسادتی کور به آن حیات نباتی.
ظهر که می‌رفتم سر کار دیدم ریشه اش را درآورده‌اند خشک شده بود طوری که انگار هیچ‌وقت توی آوندهایش چیزی جریان نداشته، گفتند آن‌قدر خشک است که موریانه هم نمی‌زند. برش‌گرداندند، قشنگ بود. نمی‌دانم چه‌طور نگاه‌ می‌کردم یکی‌شان اره را روشن کرد، بیخ‌ تنه‌اش را صاف برید، برگرداندش روی تنه پرسید؛ می‌خواهی‌ش؟ می‌خواستم‌، آوردم‌ش خانه.  

 AnnA | 6:55 PM 












فید برای افزودن به ریدر


آلوچه‌خانوم روی وردپرس برای روز مبادا


عکس‌بازی


کتاب آلوچه‌خانوم


فرجام




آرشیو

October 2002
November 2002
December 2002
January 2003
February 2003
March 2003
April 2003
May 2003
June 2003
July 2003
August 2003
September 2003
October 2003
November 2003
December 2003
January 2004
February 2004
March 2004
April 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
November 2004
December 2004
January 2005
February 2005
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
September 2005
October 2005
November 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
May 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
March 2008
April 2008
May 2008
June 2008
July 2008
August 2008
September 2008
October 2008
November 2008
December 2008
January 2009
February 2009
March 2009
April 2009
May 2009
June 2009
July 2009
August 20009
September 2009
October 2009
November 2009
December 2009
January 2010
February 2010
March 2010
April 2010
May 2010
June 2010
July 2010
August 2010
September 2010
October 2010
November 2010
December 2010
January 2011
February 2011
March 2011
April 2011
May 2011
June 2011
July 2011
August 20011
September 2011
October 2011
November 2011
December 2011
January 2012
February 2012
March 2012
April 2012
May 2012
June 2012
July 2012
August 20012
September 2012
October 2012
November 2012
December 2012
January 2013
February 2013
March 2013
April 2013
May 2013
June 2013
July 2013
August 2013
September 2013
October 2013
November 2013
December 2013
January 2014
February 2014
March 2014
April 2014
May 2014
June 2014
July 2014
August 2014
September 2014
October 2014
November 2014
December 2014
January 2015
February 2015
March 2015
April 2015
May 2015
June 2015
July 2015
August 2015
September 2015
October 2015
November 2015
December 2015
January 2016
February 2016
March 2016
April 2016
May 2016
June 2016
July 2016
August 2016
September 2016
October 2016
November 2016
December 2016
January 2017
February 2017
March 2017
April 2017
May 2017
June 2017
July 2017
August 2017
September 2017
October 2017
November 2017
December 2017
January 2018
February 2018
March 2018
April 2018
May 2018
June 2018
July 2018
August 2018
September 2018
October 2018
November 2018
December 2018
January 2019
February 2019
March 2019
April 2019
May 2019
June 2019
July 2019
August 2019
September 2019
October 2019
November 2019
December 2010
January 2020
February 2020
March 2020
April 2020
May 2020
June 2020
July 2020
August 2020
September 2020
October 2020
November 2020
December 2020
January 2021
February 2021
March 2021
April 2021
May 2021
June 2021
July 2021
August 2021
September 2021
October 2021
November 2021
December 2021
January 2022
February 2022
March 2022
April 2022
May 2022
June 2022




Subscribe to
Posts [Atom]






This page is powered by Blogger. Isn't yours?