Sunday, May 06, 2012

بی‌خوابی در میانه‌ی اردی‌بهشت

آرشیوم را بالا پایین می‌کردم یک ماه‌هایی را رج زدم  می‌خواستم بهشان نزدیک نشوم , بعد دیدم نمی‌شود , پس بی‌خیالش شدم ,  کله ام را کردم توی فیس‌بوک!  آنجا هم تایم لاین دارد , تایم لاین پر از سیاه‌چاله است  با کروکی برای دسترسی آسان  برای سری که درد می‌کند برای دردسر . این‌جا اگر آرشیوش با همان نثر نیم بند آلوچه‌خانوم‌نشان , مکتوب است آن‌جا یک جور تاریخ شفاهی وک و  ولو شده برای خودش ...  باز برگشتم به آرشیو  , با  حس متناقضی  که نمی‌دانستم برای پرهیز از نوشتن است یا فرار از ننوشتن ...  بعد انگار که دست خودت را بگیری خودت را از روی کول خودت پایین بیاوری, بلند شدم , که مثلن آب نمک درست کنم  برای تسکین گلودرد, نمک توی کوزه‌ی نمک تمام شده بود . آسمانِ پشتِ پنجره مهتابی بود, یادم آمد بچه‌ها نوشته بودند ماهِ امشب / بامداد 17 اردی‌بهشت  را از دست ندهید, از همیشه به زمین نزدیکتر است  , نفهمیدم چرا چشم نمی‌گرداندم در آسمان . توی سر من صدایی با سوز می‌خواند " ماهِ  من  تو چاه عشقه "...  شوری که  سُر خورد روی صورتم  آمد پایین , اتنهای لیست خرید  روی پیشخوان آشپزخانه نوشتم , نمک !
.
.
.
ماه را,  نزدیک‌ترین ماه به زمین را دستِ آخر ندیدم .  آن‌قدر دست دست کردم تا خوابم برد , شبِ مهتابی‌اش اما, یادم ماند .

No comments:

Post a Comment