|
Sunday, December 28, 2008
بازی شب یلدا
بازی یلدای امسال گویا پاسخ به یک احوال پرسی است ... قرار است از احوالاتمان بگوییم و همینطور از انهایی که دو سال پیش به بازی دعوت کرده بودیم احوال پرسی کنیم . خداداد حال مرا پرسیده . تازه گفته بود به قاعده بازی عمل نمی کند ولی دو سال پیش هم خداداد مرا به بازی دعوت کرده بود بخاطر همین احوال پرسی اش کلی چسبید. اینکه آدم مهمی مثل خداداد تو را فراموش نکرده اتفاق خوبی است . کلی فرحناک گشتیم . جناب مخلصیم .
احوال من چطور است ؟
چه می دانم . یعنی می دانم . بی انصافی است اگر بگویم چیزی تغییر نکرده این همه تحول ! یک سرتق سه ساله تبدیل شده به یک آقای کوچک پنج ساله . آدم کنار بزرگ شدن بچه اش کلی چیز یاد میگیرد . یا حداقل متوجه خیلی چیزها می شود که قبلا نمی دیدشان . حالا اینها باشد برای بعد .
بحران سلامتی آقای همخانه و تغییر کار ایشان و اینهمه تغییر که پیامد آن بود . همه در این دو سال اتفاق افتاده .
تا همین چند وقت پیش کماکان مصداق بارز تعریف قانون اول نیوتن بودم .آن وقتها فیزیک سال اول دبیرستان بود احتمالا , یادتان هست ؟ اگر جسمی در وضعیت سکون باشد یعنی برآیند نیروهای وارد بر آن صفر باشد یا در حال حرکت مستقیم الخط یکنواخت باشد تا زمانی که بر آن نیرویی وارد نشود به وضعیت سکون یا حرکت مستقیم الخط یکنواختش ادامه می دهد ( دو نقطه دی ) شاید از بیرون معلوم نباشد اما الان فکر میکنم دیگر اینطور نیستم ... از همه مهمتر حواسم به چوب خط مطالباتی که تاریخ زده بودم هست . مهلت تعیین شده به هیچ عنوان, تاکید می کنم هیچ عنوان تمدید نخواهد شد .
احتمالا همه اینها یعنی که من خوبم . فقط نمی دانم چرا باید گاهی یاد خودم بیاورم که من خوبم " یادآوری مداوم "!
من مطابق قانون بازی احوال همان 5 نفر دو سال پیش را می پرسم . آقای همخانه ی ما تازگی ها شلوارشان سه تا شده! دو تا خانه ی دیگر هم دارند . فکر میکنم آنقدر نویسنده هستند که در هر کدام از این خانه ها یک جور از احوالاتشان بگویند ... چطوری همخانه چطوری فرجام ؟ چطوری تو راستی ! ( من کماکان پلشتم عزیزم ) جناب ولگرد که معلوم نیست کجایی ! , نارنج , ساروی کيجا و همکلاس قديمی سبک وزن از زندگی و روزگار چه خبر ؟ ....
|
|