فکر کرده بود " هیچ دوربینی هیچوقت چیزی را که درآیینه میبینم، ثبت نکرده ". بعد فکر کرد حالا مگر توی آیینه چهخبر است! بعد یادش آمد گاهی هست. توی آیینهی حمام. خاصیتِ تَر بودن باید باشد نمِ روی موها، ابرو و مژه. تیرگی و برق خوبی به تصویر توی آیینه اضافه میکند که با بَزَک فرق دارد. بعد یادش آمد یک روزی سرش درد میکرد، عجلهداشت ،قهوه را پیمانه کرد ،دگمه را زد، پرید توی حمام. سهدقیقه بعد حولهپیچ ایستاد پای پنجره، پیچِ قهوهجوش را چرخاند، صدای ضربِ بخار سکوتِ خانه را پر کرد. قبل از اینکه فنجانش را بردارد ،دلش میخواست میتوانست دوتا باشد، میدانست میخواهد آنیکیاش دقیقن کجا بایستد و بیخبر این تصویر را ثبت کند!